سهراب
شیطان هم
از خانه بدر ، از کوچه برون ، تنهایی ما سوی خدا می رفت.
در جاده ، درختان سبز ، گل ها وا ، شیطان نگران : اندیشه رها می رفت.
خار آمد ، و بیابان ، و سراب.
کوه آمد و ، خواب.
آواز پری : مرغی به هوا می رفت ؟
ـ نی همزاد گیاهی بود ، از پیش گیا می رفت.
شب می شد و روز.
جایی ، شیطان نگران : تنهایی ما می رفت.
پا راه
نه تو می پایی ، و نه کوه. میوه ی این باغ : اندوه ، اندوه.
گو بترواد غم ، تشنه سبویی تو. افتد گل ، بویی تو.
این پیچک شوق ، آبش ده ، سیرابش کن ، آن کودک ترس ، قصه بخوان ، خوابش کن.
این لاله ی هوش ، از ساقه بچین. پرپر شد ، بشود. چشم خدا تر شد ، بشود.
و خدا از تو نه بالاتر. نی ، تنهاتر ، تنهاتر.
بالاها ، پستی ها یکسان بین ، پیدا نه ، پنهان بین.
بالی نیست ، آیت پروازی هست. کس نیست ، رشته ی آوازی هست.
پژواکی: رویایی پر زد رفت. شلپویی : رازی بود ، در زد رفت.
اندیشه : کاهی بود ، در آخور ما کردند. تنهایی : آبشخور ما کردند.
این آب روان ، ما ساده تریم. این سایه ، افتاده تریم.
نه تو می پایی ، و نه من ، دیده تر بگشا. مرگ آمد ، در بگشا.